۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

از 83 به بعد


وگم شده هایم ،همانها که دارمشان ، اما هرچه می جویم ، درنمی یابم آنها را.
همانها که از جنس آه و دم اند ، قسم به صفرو یک ، من هنوز عاشقم.
روزی به امید ماندنی کم احتمال ، مسافر سرزمین مجازهای بینهایت شدم ، دیگرروز در جستجوی گمشده ای به هزار گوشه همین سرزمین سر زدم ، به دنبال او که در همین نزدیکی بود. و روز دیگری در این سرزمین یافتم دوستی را که او هم آنقدر به من نزدیک بود که زمان پیاده روی تا رسیدن به او کمتر از زمان صرف شده برای تایپ همین سطور بود.
چرا همیشه دورترین راه را انتخاب میکنم برای رسیدن به نزدیکترینها؟ نکند از رسیدن می هراسم؟ نکند رسیدن را نمیدانم؟
خوب یادم هست نوای " نازنین سمندو زین کن / مردای مردو گزین کن / نازنین شادی عشقو / نذر دلهای حزین کن " که شد سرنخ نوشتن این خطوط گنگ و خواب زده .
و گم شده هایم که در سکوت خلوتم میرقصند و ناز میکنند وحتی فکر نمی کنند که این مرد پیاده با یک نیم نگاه هم سیر میشود ومدهوش ، قسم به صفر و یک ، من هنوز عاشقم .

پی نوشت : این پست زیادی شخصی شد ، می دونی ، گاهی جاده خاکی زدن هم صفایی داره ، به جان تو.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر